Friday, June 03, 2005

فک


من به خال ِ در ِ فاطي ( فك ) چو گرفتار شدم
با علي بهر ِ زنش ، وارد ِ پيكار شدم
به رسول اللَّه ، گفتم كه : نبي ! دختر ِ تو
يك كُسي داد كه من پاك گرفتار شدم
گفت : ملعون ! ز چه رو دختر ِ ما را گادي ؟
رو كه مرتد شدي و ، من ز تو بيزار شدم
من زدم قهقهه و گوز ، ز بالا و ز زير
بس فحاشيدم و ريدم ؛ كه سبكبار شدم !

قطعاً به كلّه ي ِ مبارك تان خطوريده كه اين سروده ي ِ وارفته ، كه به اقتضا و اقتفا و ارتضاي غزل ِ مرحوم ِ سيد علي آقا خميني ( قد ) [ اعني : قد قد مي كنه وختي ننه شو مي گان !!] شرف ِ ضدور يافته ، از من ِ يزيد ِ كون دريده نيست و مال ِ بابا كُلون ابوسُفي است ها ؛ و گرنه به روزگاران ِ فاطي ( فيل كُس خانم ) ما هنوز از كُس ِ مامان مون نيفتاده بوديم ؛ و بالفرض هم كه مي بوديم ، فاطي ما يه الف بچّه رو مي ذاش توش و درشو مي بس . عمرو مي ذاشته توش و قلف مي كرده ! بعله . به اطّلاعات ِ تاريخي تون بفزايم كه ماي ِ بيچاره ...
اصلاً همه ي ِ شرح ِ كوتاه ِ فرهنگ ِ معين رو بخونيم :
« يزيد بن معاويّه : ( يزيد اوّل ) فرزند معاوية ابن ابي سفيان ( و. 26 هـ . ق . – فـ . 62 هـ . ق . ) پس از پدر به مسند ِ خلافت نشست . وي جواني بود عاري از علم و فضيلت و شهره به فسق و فجور . مردم عراق كه از او ناراضي بودند به حسين بن علي (ع) نامه نوشتند و او را براي بيعت [بَع] به عراق خواندند . وي مسلم بن عقيل را كه پسر عمّش بود براي گرفتن بيعت به كوفه فرستاد و كوفيان نخست با مسلم بيعت كردند و امام حسين (ع) روانه ي عراق شد ولي چون حاكم يزيد ، عبيدالله بن زياد ، به كوفه آمد از ياري او سر باز زدند و در دهم محرّم سال 61 هـ . ق . عمر بن سعد ، عامل عبيدالله بن زياد ، امام حسين و يارانش را در كربلا به امر يزيد شهيد كرد و زنان و اطفال شهدا را نزد يزيد به شام فرستادند و اين كار نفرت عموم مسلمانان را برانگيخت . به سال 63 هـ . ق . جمعي از مردم مدينه به شام رفتند و از نزديك اعمال يزيد را ديدند و چون به مدينه برگشتند از او بيزاري جستند . يزيد مدينه را قتل عام كرد . [ نمي شه پارازيت ندم : دمم گرم !! ] سلطنت يزيد سه سال و نيم طول كشيد . [ هي ... ] در سال اوّل [ اي ول ] حسين بن علي عليه السّلام را به قتل رسانيد و در سال دوّم شهر مدينه را تاراج كرد [ دو بار : اي ول ، اي ول ] و هر چه بود به يغما برد [ گواراي ِ وجود ] و در سال سوّم به مكّه حمله برد . [ چي بگم ؟ خيلي دممون گرم بوده ، بلكم داغ !! ] ( انتهي شرح الاعلام معين )
*
يه چيزو اين ميون نفهميد يزيد : آخه مرد ِ حسابي ! يه آدم ، ديگه چه كوني مي خواسته بده در مبارزه با اسلام كه يزيد نداده ؟ بي انصافي هم از يك دو وجب بيشترش بد چيزيه ! البتّه مي قبوليم كه معين بيشتر از اين نمي تونسته بنويسه ، وگرنه اين بزرگ مرد از خودمون بود . ( حالا اين مادر كُسي ِ سرگينْ گون – اعني مثل ِ گوز – دگدر مصطفي [ صلوات نمي خواد خاركسته ها ] يا مرتضي يا چه مي دونم چي ِ معين ، مي خواد از اسم اون گبر ِ بزرگ ، سوء پيشينه ي ننه شو راست و ريس كنه . به همي خيال باش ! دخترتو گاييدم ! زنت كه به درد ِ خر ِ سياه ِ باباكُلون ابو سُفي هم نمي خوره مادر جنده ! )
و ديگر اين كه فرموده كرده : « جواني بود عاري از علم و فضيلت و شهره به فسق و فجور »
اگر منظور از « علم » همان گُه و گندهايي است كه به كلّه ي پوك ِ علي (مج) بود ، اقرار مي كنم كه از صد فرسنگي ِ يزيد هم عبور نكرده . مرد ِ شعر و شراب و شعور را چه به علم ؟! مقصود استاد از « فضيلت » را هم نمي فهمم و نَمْدانم چي بگوييم . احتمالاً بايد چيزي از نوع ِ « فضله و فضولات » بوده باشدي ! پروردگارم شيطان و پسر ِ برومندش : شيطان ِ بزرگ ( جورج دبليو بوش ) را سپاس مي گزارم كه از فضيلت همواره به دور بيده ام .
و امّا ، براي « فسق » و « فجور » ، اين دو ورجاوند ْسپند ْ واژه ( يعني واژگان ِ بلند مرتبه و مقدّس ) ، كاش زنده بودي استاد كه يك مقاله ي دويست صفحه اي پيشكش ات مي نمودمي ، اندر حقيقت ِ فسق و فجور به نزد ِ ما قرامطه !
فسق كه از قيافه ش معلومه كه از خودمونه . فسق يعني فسق ؛ يعني از قوّه به فعل در آوردن ِ نيمي از اباحات : از گاييدن ِ مادر بگير برو تا ............................. اون جا كه اگه كيرت برسه ، كون ِ خودتم بذاري !! و ليكن : فجور . ( يعني كردن ِ اون نصفه ي ديگه ش !! كيف كردين ؟ ) تا به حال واژه اي به اين جفت و جوري نديده م !! بازم معني كنم خاركسته ؟!
*
و امّا بعد ، بيش از همه از اين حالم گرفته شد كه در 36 سالگي مرده ام . من بايد 3600 سال عمر مي كردم .

يزيدم !

No comments:

Post a Comment