Tuesday, December 27, 2011

خلایِ نکبت

علی، ای خلایِ نکبت، ز تو بينم اين بلا را
که ز تيغِ توست، کاين دين، شده سخت پايدارا
دمی ار غلاف گردد، دمِ ذوالفقارِ شوم‌ات
نه همين تو را، که گايم -به‌خدا- خودِ خدا را
نروم به کعبه ديگر، پی ديدنِ بتان، هم
که به کعبه ريده مادر، تویِ نکبتِ خلا را
تو به جاهلان اميری، که هزار و يک شريری
تو مگر کمی بميری، که بُوَد خلاص ما را
به زن‌ات چو برکشيدی تو حجاب و، گشت پنهان
رهِ جلق برگشادی، کلِ کورِ بی‌نوا را
چو به خرزه‌یِ شريف‌ام، نکنی ترحّم، ايدون
خطری شوند آل‌ات؛ که روی رهِ خطا را
رخِ فاطی ار نبيند، چو رود عزا بگيرد
به سرش زند که گايد، اُسرایِ کربلا را
چو به کونِ زينب‌ات سر، نهد و، «علی‌ي‌ی» بگويد
هوسی به دل درافتد، نر و ماده، اتقيا را
بکشند صف سراسر، که: ايا شهيدِ بی‌سر
چه شود که بعدِ عمّه، بنوازی اين گدا را
کلِ ورپريده آن‌سان، بخروشد و بگايد
که هزيمت افتد از شرم، سرانِ اشقيا را!

روشن ايران‌مهر
(ايميل)