Wednesday, December 08, 2010

نطفه‌یِ صد اژدها

در حريمِ خلوت و کيرِ کلفت
دوش، کونِ اَنْ‌بيا می‌ذاشتم
ناگهان آمد درون، دختِ نبی
پُرگله؛ کز چه‌ش به‌گا ننگاشتم؟
زار گشتم من ز بيمِ معصيت
کز چه او را بی‌بها پنداشتم!

گادم‌اش بهرِ خدا، گرچه به‌قطع
نطفه‌یِ صد اژدها می‌کاشتم
در کُس‌اش می‌کردم و، بودم يقين
ظلم، خود، بر خود روا می‌داشتم!

چون نريند حمل را، جز اتقيا
من دو لِنگ‌اش را چرا برداشتم؟!

يزيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم

No comments:

Post a Comment