Sunday, August 29, 2004

آخرين زاد مرگ

براي آخرين زاد مرگ ِ هيولاي ِ نفرت انگيز ِ الهي ؛ نماينده ي شوم ِ كشتار و دروغ و تباهي : علي بي طالب

بود ترياكي اي كه كون مي داد
نشئه چون بود ، كون فزون مي داد
عاقبت پاره شد بواسيرش
گشت خون مال ، خايه و كيرش
صبح بيدار گشت و واقعه ديد
هول كرد و ز هول بر خود ريد
برد اين واقعه به نزد علي
كاي بواسير ِ تو بزرگ و جلي
از چه قاطي شده ست خون و ان ام ؟
چاره اي كن كه گاده شد دهن ام
ترك ِ دادن نمي توانم كرد
ليك امانم بريده اين كون درد
كون ِ خود قرض ده به من سالي
بهر ِ غرقي و نيز درمالي
گفت علي : اين حكايتي عجب است
سخت مي خارَدَم ؛ سه چار شب است
سربزنگاه آمدي ؛ نيك است
شام ، امشب ، بمان كه ششليك است
صبح كون مي دهم ؛ ببر يك سال
بر سر ِ كير ِ دوستان مي مال
نيز فاطي كه اهل ِ ايثار است
اندرين واقعه تو را يار است
فاطي ِ فيل كُس ، همه دانند
كون ِ او هست بيست ؛ بي مانند
وصف ِ تنگيّ ِ كون ِ او اين بس
كه كشد داد ، گر دهد به مگس !
كس ِ او نيز مشت و جانانه است
گر چه قدري گشاد و ويرانه است
وقتي آمد ، بگو كه مثل ِ هلو ست
چون – عليه السّلام – دارد دوست !
گر رضايت دهد به اين دادن
از تو بردن ، ز دوستان گادن
سپس آواز داد فاطي را
زنك ِ كس مشنگ ِ قاطي را
با قري سخت شهوتي آمد
دامن اش بود زير ِ چُل درصد !
ليك روبند ِ تيره اي بر سر
تار و پودش ، تمام ، پشم ِ ذكر
مرد ترياكي از ره ِ چه و چون
مانده انگشت حيرت اش در كون
بر لبش نقش بست لبخندي
گفت : مردك ! به من تو مي خندي ؟!
مرد ترياكي آنچنان ترسيد
كه دگر باره سخت بر خود ريد
گفت : بانوي من ! سلام الله !
بر تو اي بنت ِ ابن ِ عبدالله !
بس كه كون ِ تو هست جانانه
شده ام سخت شاد و ديوانه
سبب اين است ، گر كه مي خندم
اي كُس العالمين ِ دلبندم !
***
صبحگاهان كه چار و ناچاره
شد بواسير ِ كون ِ شب پاره
مرد ترياكي از مدينه روان
گشت و انبان همي به دوش كشان
مي شد و لحظه اي نمي آسود
كاندر انبان ، دو كون و يك كُس بود !
سوي ِ ايران نهاد « سيّد » روي
كز لب ِ دجله تا دم ِ آموي
كون و كس بهر دوستان آرد
سر دشمن به تيغ بردارد
ليك وارونه شد حكايه ي او
سود از كف برفت و مايه ي او
دين حق ، ريده مال ِ باطل شد
بند تنبان « عترت » اش ول شد
وينچنين شد كه ربع ِ قرن ِ جلي
ما كه هستيم دشمنان ِ علي
كون مولا و كون و كس ّ زن اش
همه گاديم و گاده شد دهن اش !!!


***
يزيدم
همين سه چار ساعت پيش

في البديهه

Wednesday, August 25, 2004

ديشب كه مست ؛ آويزون ...

ديشب ( حالا كه شد پريشبا !! ) رفته بوديم كامنت ِ جناب خُسن آقا . مست ِ مست . آويزون !!
اين گپوت ( gopoot ) رو اونجا گپيديم :
( 1 )
اي بابا ! چقده كُس مي گين شماها ! من بي صاب مصب ، هر شبه مي خورم ؛ اونم سه تاي ِ همه ي ِ شماها ! هي خُسن جون ! اين رفقات مث اين كه مزه ي عرقو نچشيده ن ! آخ كه همي روزا تو جام ِ فرج ِ فاطمه ي فيل كُس ، به همه تون مي دم . چي !؟! كون به شماها بدم ؟!؟ خواب ديدين ؛ خير باشه !! گفتم : عرق !!!
( 2 )
چاكريم خُسن جون !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


مست مستم اي خُسن دستم بگير
تا كنم در كون ِ فاطي يك دو كير !!
گر خُسن گيرد هميدون دست ِ من
در كُس ِ فاطي رود اين شست ِ من !!!
ديم درام رام ، ديم درام رام ، ديم درام م م م م م م م !!!!!
كير ِ ما رف تُو كُس ِ فاطي ؛ تمام !!!!!!!!
(*)(*)(*)



خُسن آقا از شب هاي شراب گفته بود ؛ و دوستان هم بهمچنين . بامدادان كه بيدار شديم با حواس جمع به سراغ كامنت رفتيم ، اندر آف ؛ و ديديم نكند يك وقت خُسن آقا دلگير شده باشد كه : چرا اين يزيد ِ كون دريده اومده تو كامنت ما اين جور گپاي ناجور زده ؛ اونم دو بار !؟ حالا اگه في الواقع دلش از دست ما آزرده شده باشه ، با اين جوك جانانه ي مولانا عبيد ( الذّكره في فروج الامهات المسلمين ) از دلش در مياد !!
:
« شخصي در دهليز خانه ي خود كسي را ديد كه مأبوني را مي گاييد . فرياد و فغان كردن گرفت و مكرّر نمودن كه در دهليز خانه ي من ، كون دادن چه معني دارد ؟! مأبون از طول فرياد او برنجيد و گفت : هي ! كمتر فرياد كن و تو نيز بيا در دهليز خانه ي من آنقدر كون بده كه جانت برآيد !! » ( رساله ي دلگشاد )


(*)(*)


ضمناً اين جمله را هم براي بني صدر ملعون فرموده كرده ايم : ( حالا به چه مناسبت ؟ يادم نمونده . حكماً يه جايي اسم كثافتشو ديدم ! )
« بني سرد بياد بره تو كون من ، با كرم آسكاريس ام يه قل دو قل بزنه ؛ قول مي دم اين سه شبو عرق نخورم تا فينالشون تموم شه !!! »


چاكرك كوچيك خُسن آقا
يزيدم


Thursday, August 12, 2004

آپديت لازم



از تو يكي اصلاً انتظار نداشتم خُسن جون !
تو زود داوري كردي و من زود عمل ! من حُمق « عمل » خودمو جار مي زنم ؛ تو هم ، بايد بپذيري كه بي جهت دل تنگ شدي . به اعتماد تو ، نخونده ، رفتم لينك – لوگوي « روزنامه نگاران » رو ، دوبله و سوبله ، كردم به وبلاگم . و از همون جا ، زدم كه نگاهي بكنم .
...
به كيرم كه تحصّن كردن ، يه مش نكبت تخم و تركه ي جمهوري محمّدي اسلامي گُه .
نمي فهمم ؛ شايد تو هم خُسن جون ، نخونده ، براشون عزا گرفتي؟! اينا ، درخور فحش هم نيستن ؛ تا چي برسه به دل تنگي بزرگ آدم نازنيني مث تو !
( حرفي هم كه در مورد « لزوم محكوم كردن » ، حتّي اگر نشريّه ي تعطيل شده ، روزنامه ي « حسين شريعتمداري » باشه ، زدي ، دُرُس درنمياد ؛ الّا به يه شرط ؛ اونم اينه كه : حكومت الاهي اسلام ، ريشه كن شده باشه و حسين شريعتمداري مسلمون ، روزنومه اي داشته باشه ؛ گيرم با مباني اسلامي ! )
خوب گوش كن ، طفلكيا چقد عذاب كشيدن :
« ... و حتي بارها طعم بيكاريهاي كوتاه مدت و بلند مدت را چشيده اند. »
آخه مادر جنده ها ! شما چار روز تعطيل بودين ؛ در حالي كه كشور من ، هزار و چارصد ساله توسّط ارباباي جاكش شما ، توسّط دين آشغال شما ، تعطيله . چار تا سوسول مكتبي قلم به كون ، كه توُ پروژه ي الهي « اصلاح حكومت ِ اهريمن » ، همه جور نون و نوا داشتن و حالا چار صباحي ، روزنامه هاي بوگندوشون بسته شده ، قيل و قال راه انداختن .
ننه كُسي ها ! از بركت دين ِ نكبات شما ، توُ اين كشور ، فردوسي ها به تنگدستي و رنج مردن ؛ حافظ ها توُ فقر و پريشوني دست و پا زدن ؛ م . اميد ها ، توُ چن سال آخر عمرشون ، از « قِبَل ِ محبّت ِ دوستان » گذرون كردن . حالا ، عربده شو شما مي كشين ، مادر قحبه ها !؟
شما مادر جنده ها ، شما معتقدان اسلام و الله ، شما پيروان اهريمن ، شما باورمندان جمهوري نكبات محمّدي ، شما قبول داران پفيوز قانون اساسي « شرارت » ، مي خواهيد دعواي وارونه راه بيندازيد ؟ مي خواهيد باز هم از « اصلاح پشم كُسّ فاطمه ي فيل كُس » دم بزنيد !!؟
اشتباه كرده ايد . ديگر كسي گول حجّاريان مادر قحبه – بنيان گزار سازمان مخوف اطّلاعات خميني ( مج دج خج كج نج ... ) – را نمي خورَد ؛ ديگر كسي گول اكبر گنجي كُس مادر جنايت پيشه را نمي خورد ؛ ديگر كسي گول حزب مادرجندگان « مشاركت الهي » را نمي خورَد ؛ ديگر كسي گول نمي خورَد اگر شما نطفه هاي خميني و خامنه اي ، بي شرمانه و از روي كمال مادر جندگي ِ مادرانتان ، بخواهيد از نام و نشان كافران بزرگ ما : سعيدي سيرجاني ، محمّد مختاري ، پوينده ، و ... دكّان بسازيد . كير اسپ رستم ، به كُس خواهر و مادر شما و مادّه ي فلان و فلان قانون اساسي تان باد ! ( مادركانتان به كيرم شوند ، كه مي گوييد : قانون اساسي رعايت نشده !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! )
...
ايران به لحظه ي بزرگ « گزينش ِ آغازين ِ خويش » نزديك شده است : فرو ريدن به اسلام ناب محمّدي !!!!!!!
ديديد خواهر جنده ها كه تحصّن نمايندگان مجلس ششمتان را هيچ كسي به پشمش حساب نكرد . حالا هر قدر مي خواهيد اعتصاب غذاي « تر » بكنيد . ما ، شما را « خشكاخشك » خواهيم گاييد ؛ به زودي !!!!!
تا آن روز ، كير كفر من ، به كسّ خواهر و مادر شما باد ؛ تا دسته ، تا آخرين بيخ !!!!!!!!!

چاكر خُسن آقا
يزيد بن معاويّه

Wednesday, August 04, 2004

بيضه ي اسلام


باز که خایه مالی می کنی
زیر دل ما رو خالی می کنی
آهای حسین دُرَفشون
اینقده ما رو نترسون
!
شگفتا ! آدمی که این خط و نشان ها را کشیده کرده می کند ، همان است که چندی پیش ، نازنینان ما : شمر و خسن آقا را مزدور حکومت الهی خوانده بود !
دیگر کم کم دارم مطمئن می شویم که ریگی درشت به پاتاوه داری حسين درفشون ! یا همان است که پیشتر گفته ام : کودنگی بیش نیستی ؛ و گرنه چه چیز گیر تو می آید که از این یاوه ها ببافی ؟
آدم نا حسابي ! ما چيزي نداريم كه بخواهيم حفظ كنيم . اگر ايراني هستي ، حرف ِ مرا مي فهمي . ما وطن نداريم ؛ كار نداريم ؛ پارك نداريم ؛ جاده نداريم ؛ بيمارستان نداريم ؛ دانشگاهمان دانش كاه است ؛ در كشتار جاده و خيابان ، المپيادي شده ايم ؛ خواهران و دخترانمان را صادر مي كنند ؛ ... مي فهمي يا نمي فهمي !؟
لابد تو ، پول و پله اي داري ؟!
ما هيچ نداريم ، جز شوق آزادي ؛ جز شوق ديدن ِ مرگ ِ اسلام ؛ جز آرزوي ِ آنچه تو ما را از آن مي ترساني ! چهار سال كه نه ، چهار روز هم به كسي اجازه نمي دهيم با هستي پس از آزادي مان بازي كند . آنچه تو ما را از آن مي ترساني ، برايت قابل فهم نيست : نابودي جمهوري اسلام يعني نابودي دروغ ، ناامني ، كشتار ، بي شرمي ، پفيوزي . آخوند ِ عليه السّلام ، در همه ي اين 25 سال ، ما را از همين ترسانده كه تو مي ترساني !!
اگر هزار از اين ياوه ها ببافي ، حتّي دقيقه اي به عمر الله نمي افزايد !
ديگه خايه مالي نكن
زير دل ما رو خالي نكن
اينا كه ميگي كدومه ؟
اسلام كارش تمومه !!
* * *
مسخره است كه ايران را با افغانستان و عراق مقايسه كنيم . آزادي ايران شباهتي به آنچه در دو كشور همسايه ديديم نخواهد داشت . در افغانستان ، يك گروه الهي با يك دار و دسته ي الهي همراه شد و گروه الهي ديگري را واپس راند و چار صباحي مردگان را تازيانه مي زد ؛ در عراق ، ديوچه اي ( = بچه مسلماني ) ديكتاتور شده بود و گور دسته جمعي مي كَند ؛ اما ايران وضع سراپا متفاوتي دارد . جمهوري اسلامي ، قبة الاسلام است ؛ نماينده ي اول و آخر ِ الله است . و همين است كه قضايا را اينهمه گيج كننده ، و اوضاع را ، گاه ، نوميدانه جلوه مي دهد . اينجا قرار است براي اولين و آخرين بار به هستي ِ شوم ِ « هيولاي ِ ضد ِ بشر » خاتمه داده شود . اگر كسي به قياس افغانستان و عراق ، در پي پيشگويي آينده ي ايران باشد ، نشان داده كه از حقيقت واقعه هيچ نفهميده است . تروريستي كه در افغانستان مقاومت مي كرد و در عراق هنوز هم انتحار مي كند پشت گرمي اش به « بيضه ي اسلام » بود ، و هست . با نابودي جمهوري نكبات الهي ، مسلمين بناگهان خود را بر سر كير كفر خواهند بازيافت ؛ آويزان ! نه بيضه اي ، نه مادركي ، نه لانه اي ، نه پول هاي مفت ، و نه هيچ اميدي .
اين حال سخت ، كه در همه ي هزار و چارصد ساله ي عمر نكبت دين شرارت ، براي نخستين بار واقع مي شود ، دو احتمال را اقتضا مي كند : 1 – مسلمين ، به سرعت برق و باد ، به گا مي روند ؛ هيولاي اسلام پودر مي شود ، و از آن جز چار مسجد و تكيه و مزار مخروبه ، كه ريدگاه مردمان شده ، بر جاي نمي ماند . 2 – اتحادي وحشيانه از باقيمانده ي مسلمين ( = مجموعه اي از : معدودي پاسدار و اطلاعاتي و بسيجي و ... ، اندكي آخوند ، تعدادي بازاري و انصار ، قليلي معاند عراقي [= بي هيچ وطناني كه حدود سي سال پيش از عراق به ايران رانده شدند ؛ و اگر نه همه ، اغلب از نكبت ترين نوع حشرات به شمار مي روند ] ، مشتي شيعه ي عراقي ، چار سنگ انداز فلسطيني ، دو پابرهنه ي جنوب لبناني ، چند تفاله ي افغاني و پاكستاني و سعودي ، و ... ) تشكيل مي شود و هستي را براي مدتي كوتاه بر همه ي جهان ، و به ويژه بر خاور ميانه ، و از همه مهم تر ايران و امريكا ، به دوزخ بدل مي سازند ، و سپس به زباله دان تاريخ بشري ريخته مي شوند .
شايد نظر درخشان به توهّمي از اين احتمال دوم بوده . اما اين احتمال دوم ، تنها در نظر قابل طرح است و در عمل ، عقربه اش روي صفر مطلق ، براي هميشه ، متوقف شده است . چرا ؟ - دليل آن بسيار ساده است : اكنون كه جمهوري نكبات اهريمن هست ، امكان كمترين تحرّكي از مسلمين سلب شده !!! با نابودي آن ، عملاً اسلام را بايد تنها در كتاب هاي تاريخ جست و جو كرد . زمين ، از لوث وجود اهريمن چنان پاك مي شود كه باور كردني نخواهد بود .
هيچ آدم عاقلي از يك فقره جنازه ي بوگندوي دفن شده در اعماق فراموشي ، نمي ترسد !