گایِ اهلالله بر اعرابِ جاهل سهل شد
بوالحکم چون از کمين بنمود کيرِ خر همی
وحشِ عترت، خرزهیِ مفتاش بديد و، اهل شد!
فاطمه چون ديد کيرِ کفر اندر پيشِ خويش
بر پس انگشتی نهاد و، خواستارِ مهل شد!!
بوالحکم، دختِ نبی را مهلتی داد و، برفت
شب، علی را ميهمان شد؛ خانماش گاد و، برفت
صبحدم چون شد، علی کونِ زناش را پاره ديد
بوالحکم ليکن، به زر اندود فرياد و، برفت!!!
يزيدم
مرداد يکهزار و سيصد و هشتاد و نه
مرداد يکهزار و سيصد و هشتاد و نه